۱۳۹۲ اسفند ۱۰, شنبه

نویسندگان چهارانجیل و دیدگاههای آن ؟

چرا چهار انجیل و چرا چهار نویسنده با چهار دیدگاه متفاوت؟یکی   از ایراداتی که منتقدان مسیحی از الهیات ما میگیرند این است که چرا شما چهار تا انجیل دارید؟ مگر نمیگویید که  یک خداوند و یک ایمان، پس چرا باید چهار تا انجیل یا چهار نوشته در بارۀ مسیح داشته باشید؟ این افراد ایرادات خود را فقط با این سوال تمام نمیکنند بلکه ادامه میدهند که: در ضمن این چهار نوشته فرق بسیار زیادی با هم دارند. چطور شما میتوانید آن را کلام خدا بدانید، در هر حالی که بعضی از مطالب با همدیگر در چهار انجیل نوشته شده به نظر نمیرسد که هماهنگ باشند. برای آنانی که با دقت این چهار انجیل را مطالعه کرده باشند، به نظر میرسد که تاحدودی این سوالات و ابهامات در کتاب انجیل به چشم میخورد. به عنوان مثال عیسای مسیح به مثل سخنان فراوانی گفت، انجیل متی از این امثال پر است. انجیل مرقس و لوقا نیز تاحدودی امثال مشابه همدیگر را به قلم آورده اند، هر چند امثالی در انجیل لوقا وجود دارد که در متی نیست و بر عکس؛ اما وقتی به انجیل یوحنا میرسیم، شما تقریبا هیچ مثلی از عیسای مسیح ندارید. تیغ تیز منتقدان بیشتر از هر انجیلی به انجیل یوحنا میباشد. شما مطالبی در انجیل یوحنا میخوانید که در هیچکدام از سه انجیل دیگر پیدا نمیکنید. نوع برخورد ما با چنین سوالات و ابهاماتی چه باید باشد؟ چگونه میتوانیم پاسخگوی چنین شبهات و ایرادتی از جانب منتقدان مسیحی در بارۀ کتابمقدس و در راس آن انجیل خداوند ما عیسای مسیح  باشیم...
وقتی پدران کلیسای اولیه تصمیم به جمع آوری نوشتجات متعدد و متفرق و فراوان در خصوص زندگی، تعلیم و حیات عیسای مسیح بر روی زمین کردند، چهار اصل کلی را ملاک سنجش و تعیین درستی مطالب جمع آوری شده قرار دادند:
الف- آیا این نوشته از یکی از شاگردان مسیح است یا یکی از پیروان مسیح که از نزدیک با شاگردان مسیح در رابطۀ نزدیک بوده است؟
ب- آیا مورد تایید عموم پدران کلیسا، شاگردان، شاگردان مسیح قرار گرفته است و در قرون آینده سوال این بود که آیا این نوشته مورد تایید کلیسای جامع آن زمان قرار گرفته است؟
پ- آیا پیام مرکزی انجیل مسیح را حفظ کرده است؟
ت- آیا هدایت روح القدس را در نوشتۀ خود دارد؟
وقتی این چهار اصل میزان سنجش و تعیین کتابمقدس امروزی ما گردید از میان تمامی نوشتجات و انجیل های فراوانی که در دسترس مردم و ایمانداران آن زمان بود نه تنها به سرعت نامه های پولس رسول بلکه تنها چهار انجیل توانست این چهار میزان را به خوبی رد کرده و نتیجتا بعنوان : " کانن " یا " میزان سنجش " اعلام شود. این چهار انجیل همان انجیلی است که ما امروز در کتابمقدس خود داریم: انجیل متی- انجیل مرقس- انجیل لوقا و انجیل یوحنا. بحث و گفتگو در خصوص جزییات این پذیرش و چگونگی ترتیب آن و کدام یک اول و کدام دوم و به همین صورت در کنار هم قرار گرفته اند، خود مطلبی مجزاست. اما آنچه من قصد دارم در این مقالۀ کوتاه در اختیار شما قرار بدهم، دال بر این است که مواردی را از این چهار انجیل به شما نشان بدهم که بدینسان توانستند اصالت و درستی و بی غل و غش بودن خود را بعنوان اینکه " کلام خدا " خوانده شوند را در حقانیت به خود اختصاص دهند. من  قصد دارم تا به طور جامع و مفید چهار انجیل را در مقابل چشمان شما قرار بدهم و شما شاهد این باشید( با توجه به شواهد و ایات موجود) که نویسندگان این چهار انجیل چگونه به زیبایی و ظرافت، بدون اینکه از قبل با هم دیگر قرار و مدار گذاشته باشند!! مسیری را در نوشتار خود، با توجه به خواندگی خود، خوانندگان خود، محیط خود، طی نمودند که هر چند به نظر میرسد با همدیگر بسیار متفاوت هستند اما در حقیقت هرگز نه تنها چنین نیست بلکه با همدیگر و در یک هارمونی و نظم آسمانی یک پیام مشترک و یک نجات دهندۀ مشترک را برای خوانندگان خود تشریح کرده اند:
انجیل به قلم متی:
تاریخ نوشتار این انجیل از جانب پدران کلیسا حوالی سالهای 60 بعد از میلاد یعنی تقریبا قبل از شهادت پولس رسول و پطرس در روم برآورده شده است. برای مدتی طولانی این انجیل هیچ نامی بر خود نداشت تا اینکه پدران کلیسا نام " متی " را بر آن قرار دادند. چرا؟ زیرا اولا نام متی بعنوان یکی از شاگردان که مسیح او را در آن دوازده نفر برگزیده بود در این انجیل قید شده است. متی همان باجگیری است که عیسای مسیح او را فراخواند و او بلافاصله دکان باجگیری خود را بست و به همراه مسیح رفت.( متی 9: 9) او یک اسرائیلی بود که به خوبی از کتابمقدس عهد عتیق آشنایی داشت. آیات را میدانست. انبیاء را به خوبی میشناخت و تاریخ اسرائیل را از آغاز میدانست. یکی از دلایلی که کارشناسان این انجیل را به متی اختصاص میدهند اولا به دلیل این آشنایی دقیق و کارشناسانۀ متی به نوشتجات عهد عتیق بوده است. دلیل دوم بکار بردن واحدهای پولی و اصطلاحات اقتصادی که فقط میتوانسته از زبان یک کارشناس امور بازرگانی و مالی در بیاید. مثلا وقتی از عیسای مسیح در بارۀ مالیات به قیصر پرسیدند او خواست تا سکه ایی را به او نشان بدهند. تنها متی است که برای این کلمۀ سکه در نوشتۀ خود اصطلاح بازاری آن روز خصوصا بعنوان کسی که با پول و سکۀ رومی آن زمان آشنایی داشته( به دلیل شغل باجگیری خود) از آن استفاده میکند.
 حقایق قید شده در بارۀ عیسای مسیح در انجیل متی
برای متی عیسای مسیح همان پادشاه موعود و وعدۀ داده شدۀ نسل داود بود. برای همین متی نسل عیسای مسیح را از ابراهیم آغاز میکند. پدر قوم اسرائیل. برای متی مهم بود تا خوانندۀ اسرائیلی او درک کند، آن وعدۀ خدا به ابراهیم، آن پادشاه نسل داود، آن نبی وعده داده شده از زبان موسی، آن برکت عظیم اسرائیل، متولد شده است. برای متی نقش زن در تولد، خدمت و مرگ و قیام مسیح بسیار حائز اهمیت بود. با اینکار متی شاید اولین نویسندۀ شجاع اسرائیلی بود که برای زن در میان فرهنگ اسرائیل نقش چنین والایی قائل میشود. او چهار زن معروف را در شجره نامۀ مسیح قرار میدهد که برای فرهنگ اسرائیل خارج از شان و مقام بودند، اما آنها بودند و تاریخ اسرائیل را شکل داده بودند، پس متی نام آنها را قید میکند( تامار- روت- راحاب- بتشبع ). برای متی، عیسای مسیح از پشت بته متولد نشده بود!! برای متی شجرۀ زمینی عیسای مسیح بسیار مهم بود( همانطور که خداوندی او بسیار مهم بود) برای همین برای متی مهم بود که در شجره نامۀ مسیح: پدران ایمان، پادشاهان، کاهنان را قرار بدهد و برای متی هیچ جای شرم و خجلساری نبود که در نسل زمینی عیسای مسیح قاتلان و بت پرستان، بی نام و نشانها و مردمی از هر رنگ و هر مقامی را نیز قرار بدهد. و اینگونه عیسای مسیح را تافتۀ جدا بافتۀ انسانی نداند، بلکه او شخصی مانند خود من و شما قلمداد شود، خداوندی که از نژاد ما، از نسل گناهکار ما، از شکستها و پیروزیها، از افتخارات و اسارتهای ما بیخبر نبود، برای همین متی دو بار به اسارت بابل اشاره میکند.
 برای متی عیسای مسیح مانند موسی که چهل روز بالای کوه سینا ماند و شریعت را برای اسرائیل آورد، عیسای مسیح چهل روز در بیابان روزه گرفته، خود را برای خدمت در میان قوم آماده کرده و موعظۀ سر کوه را میاورد. و با آوردن این شریعت تازۀ خود نه قصد این را دارد که شریعت نوشته شده بر لوحۀ سنگی موسی را منسوخ، بلکه با نوشتن شریعت خود بر قلب و دل آنها، آن را به کمال برساند که خود پیشگویی از زبان ارمیاء نبی و حزقیال نبی بود.
 برای متی عیسای مسیح پادشاه پادشاهان بود. حتی برتر از قیصر، امپراطور روم. به این دلیل متی بارها از کلماتی استفاده میکند که مردم اسرائیل آن زمان به قیصر روم اختصاص میدادند. مثلا، متی بارها تاکید میکند که عیسای مسیح با اقتدار تعلیم میداد و مردم از این قدرت و اقتدار تعلیم اودر شگفت بودند( متی 7: 29 ) این کلمۀ اقتدار و با قدرت تعلیم دادن دقیقا همان اصطلاحی بود که در نحوۀ سخنرانی کردن و فرمان دادن قیصر روم بکار برده میشد. یا وقتی در موعظۀ سرکوه عیسای مسیح بارها تکرار میکند که " شنیده اید که گفته شده است...لیکن من به شما میگویم." این عبارت " من به شما میگویم " با چنان اقتدار و قدرتی بیان میشده که گویی قیصر از کاخ خود فرمان صادر کرده است، با همان شدت و با همان قدرت اجرایی خود.
برای متی پادشاهی و اقتدار عیسای مسیح برای همۀ مردم دنیا، مردمی از شرق، افسران رومی، بیگانگان سامری مسجل شده است به غیر از خود مردم اسرائیل! برای متی مهم است که خوانندگان عبری خود به کمال رسیدن شریعت موسی، پیشگویی های کتابمقدس در بارۀ آمدن آن نبی که موسی وعده داده بود به رویت بپیوندد. از این رو متی آن رویداد عوض شدن سیمای عیسای مسیح و ملاقات او با ایلیاء نبی( آن نبی با آن معجزات عظیم و پرقدرت) و موسی( آن نبی که شریعت را آورد) با این فرمان خدا از آسمان تزیین میکند :" اینست پسر حبیب من که از وی خشنودم او را بشنوید."( متی 17: 5 ) این همان آخرین فرمان موسی قبل از وفات خود و قبل از ورود اسرائیل به کنعان بود( تثنیه 18: 15 ) به این طریق متی، عیسای مسیح را بسیار فراتر از ایلیاء نبی و موسی میداند.
برای متی مهم بود تا رویدادها و وقایع آخرین ساعتهای عمر زمینی عیسای مسیح را بیش از هر انجیل دیگری ثبت کند. او با دقت و ظرافت هر حرکت و هر سخن و هر رویدادی را برآورده شدن پیشگویی های کتابمقدس در بارۀ مسیح موعود میداند. برای متی مهم بود تا خوانندۀ اسرائیلی او، مرگ مسیح بر صلیب را در مزمور داود، اشعیاء نبی، دانیال نبی ببیند. عیسای مسیح نوشته شده به قلم متی، فراتر از شریعت موسی، معبد اورشلیم، نظم جغرافیایی بود. با مرگ او بر صلیب ناگهان نظم هستی به هم میخورد: تاریکی به مدت سه ساعت تمام سرزمین را میپوشاند. پردۀ سنگین معبد از بالا به پایین( از آسمان به سمت زمین؛ از نه زمین به سمت آسمان ) دو پاره میشود. قبرها گشاده میشوند. مرده ها از قبر بیرون آمده و خود را به بسیاری ظاهر میکنند. افسر بیگانه و کافر و خداناشناس رومی، اعتراف میکند که " او حقیقتا پسر خدا بود."( متی 27: 54) حقیقتی که فقط یکبار پطرس شاگرد مسیح به آن اعتراف کرده بود و مسیح به او فرموده بود که او با هدایت روح القدس چنین اعتراف کرده است. پس آیا بیگانگان نیز از روح القدس هدایت میشوند و به خداوندی مسیح اعتراف میکنند؟
برای متی مهم بود که برای خوانندۀ خود قید کند، هیچکس و هیچ چیز و هیچ دسیسه ایی قادر نبود، رستاخیز و بیرون آمدن مسیح از قبر را مانع شود. برای متی مهم بود تا قید کند، مسیح و راه او با رستاخیز او از مرگ تمام نشد بلکه تازه آغاز شده است. برای متی مهم است که در آخرین سخنان عیسای مسیح، او شاگردان خودش را به سراسر جهان بفرستد تا از انجیل او سخن بگویند و مردم را به آن بشارت بدهند و همان فرمانی را عیسای مسیح به شاگردان خود بدهد که یهوه به موسی داد که تمام کارها و معجزات عظیم خود را به پسرش و پسرانش بازگو کند تا اینگونه آنها یهوه و قوت او را بشناسند( خروج 10: 2 ) و عیسای مسیح همان وعده ایی را به شاگردانش بدهد که یهوه به موسی داد تا به یوشع نبی بگوید وقتی از او خواست تا رفته و قوم را رهبری کرده و آنها را وارد سرزمین موعود سازد(تثنیه 31: 23 و یوشع 1: 5 ) اینکه یهوه با آنها خواهد بود و هرگز آنها را ترک نخواهد کرد. و عیسای مسیح به شاگردانش میفرماید که " اینک من هر روزه تا انقضای عالم همراه شما میباشم."
انجیل به قلم مرقس:
برای خیلی از کارشناسان این انجیل از اولین نوشته ها در خصوص زندگی و تعلیم عیسای مسیح میباشد. اگر این برداشت درست باشد، با توجه به انجیل و نامۀ اعمال رسولان توسط لوقا که با به زندان افتادن پولس در روم خاتمه مییابد و لوقا هرگز به آزاد شدن پولس اشاره نمیکند و ما میدانیم که پولس به همراه پطرس حوالی سالهای 63- 64 بعد از روز خداوند به شهادت میرسند، پس لوقا میبایست انجیل خود به همراه نامۀ اعمال رسولان را حوالی یا قبل از 60 میلادی نوشته باشد و از آنجایی که بیشترین حوادث نوشته شده در انجیل مرقس در این انجیل قید شده است پس انجیل مرقس میبایست خیلی قبل تر از انجیل لوقا یا متی نوشته شده باشد که به آن تاریخ تقریبی 50 – 55 بعد از میلاد را میدهند. این درست است که دو انجیل دیگر متی و لوقا بیشترین وقایع خود را از مرقس گرفته اند. این بحثی طولانی است و قصد وارد شدن به آن را نداریم. اما مرقس که بود؟ ما ابتدا نه با خود مرقس بلکه با مادر او مریم در نامۀ اعمال رسولان( 12: 12 ) اشنا میشویم. به نظر میرسد که خانۀ مرقس محل گردهم آیی کلیسای اولیه بوده است. این فقط حدس من است با توجه به رابطۀ بین مرقس و پطرس که در نامۀ اول پطرس به آن اشاره شده، و اینکه پطرس پس از آزاد شدن خود از زندان مستقیما به خانۀ مریم مادر مرقس وارد میشود و صدای او شناخته شدۀ کنیز آن منزل بوده است، به احتمال زیاد این منزل همان منزلی است که ایمانداران پس از صعود عیسای مسیح به آسمان در آن جمع شده و مشارکت داشتند. ( اعمال 1: 13)نام مرقس بعنوان یکی از همراهان اولین سفر بشارتی پولس و برنابا در اعمال قید شده است( 13: 5 ) در این سفر مرقس آن دو را ترک کرده و به اورشلیم بازمیگردد و این باعث میشود که در سفر دوم بشارتی پولس و برنابا بین آنها بر سر بردن مرقس با خود اختلاف ایجاد شود( 15: 36- 39 ) اما زیبا اینجاست که دید همین مرقس که چنین در خدمت خود ضعف نشان میدهد بعدها مورد استفادۀ جدی پولس رسول در خدمات بشارتی او قرار میگیرد و پولس نام مرقس را در آخرین نامۀ خود بعنوان شخصی که مفید خدمت اوست قید میکند( دوم تیموتائوس 4: 11 ) و هم زندان با پولس بوده است( فلیمون 1: 23 ) او در ضمن پسرعموی برنابا از ایمانداران اولیۀ کلیسا قید شده است( کولسیان 4: 10 ) و پطرس در نامۀ اول خود او را " پسر من " خطاب میکند.( اول پطرس 5: 13 ) تمام این اسناد گواه این را میدهد که مرقس در زمان خدمت مسیح بر روی زمین همراه آنها بوده اما بسیار جوان بوده است. برای پدران کلیسا این مسجل شده بود که مرقس انجیل خود را از سخنان و یادهای پطرس رسول در بارۀ عیسای مسیح نوشته است.
نکتۀ بسیار مهم در بارۀ بخش پایانی انجیل مرقس است یعنی مرقس 16 ایات 9 تا 20 . این بخش پایانی در هیچکدام از نسخه های اولیۀ مرقس یافت نیست. مطلب در این خصوص فراوان است اما دقت و تمرکز کردن بر بخش پایانی قید شدۀ مرقس از دیدگاه کلیسای پروتستان و رفرم فاقد هرگونه ارزش الهیاتی میباشد.  
حقایق قید شده در بارۀ عیسای مسیح در انجیل مرقس
برای مرقس این بسیار اهمیت داشت تا در همان خط اول شخصیت عیسای مسیح را برای خوانندۀ خود معرفی کند: " ابتداء انجیل عیسی مسیح پسر خدا "( مرقس 1: 1 ) آنچه مرقس عیسای مسیح را خطاب میکند برای خوانندۀ عبری او نبود بلکه برای خوانندۀ یونانی خود. زیرا برای اسطوره و فلسفه های یونان و روم، خدا پسران متعددی داشت. و گاها او فرزندان خود را به روی زمین میفرستاد. مرقس انگشت خودش را بر روی مغز باور عمیق فرهنگ آن زمان قرار میدهد، عیسای مسیح را پسر خدا معرفی میکند. اما سپس از اینجا او را چنان به خوانندۀ خود معرفی میکند که هرگز، هرگز، به اصطلاح پسران زئوس یا هیرکولیس یا خدایان دیگر چنین به فرهنگ مردم خود معرفی نشده بودند: دور از دسترس، در آسمانها، جایی در کهکشان... او این پسر خدا را خادم مردم میگرداند طوری که آمد تا خدمت کند، آمد تا نه تنها خدمت کند بلکه جان خود را برای گناهکاران فدا کند، تا در میان مردم قدم بزند و برای غم ها و دردها و گناهان آنها غمخوار و پناهگاهی باشد. یعنی شخصیتی که هرگز در خدایان یونان و روم وجود خارجی نداشت. پس برای مرقس مهم بود تا خوانندۀ او تصویری تازه و تماما نوین از عیسای مسیح بعنوان " پسر خدا " داشته باشد.
برای مرقس مهم بود که در همان ابتدا قوت و قدرت این پسر خدا را به خوانندۀ خود معرفی نماید.  قدرت و قوتی که از جانب خدای پدر به او داده شده بود و او مورد تایید و تصدیق او قرار گرفته بود. برای همین وقتی مرقس میخواهد نزول روح القدس را بر مسیح بعنوان تصدیق پدر بر خداوندی پسر خود بیان کند میگوید: " آسمان را شکافته دید "( 1: 10) این عبارت شکافته شدن در لغتی که مرقس بکار برده است چنان جدی و پرقدرت و ملموس است که گویی گوشخراش بودن آن را همه شنیده اند. مرقس تنها یکبار دیگر عین همین عبارت را تکرار میکند: درست زمانی که عیسای مسیح بر بالای صلیب میمیرد و مرقس میگوید:" آنگاه پردۀ هیکل از سر تا پا دو پاره شد." ( 15: 38 )این دو پاره شده در واقع همان عبارت " شکافته شدن " در 1: 10 است. مرقس قصد دارد تا هر دو واقعه را به هم ربط داده و تایید و تصدیق قوت خدا را بر خداوندی عیسای مسیح به خوانندۀ خود به طور ملموس و عینی بیان کند.
مرقس از خواننده گان انجیل خود به خوبی آگاهی بود. آنها وقت آنچنانی برای خواندن و دقت کردن به مطلب طولانی نمیدادند. آنها بقولنا لُپ کلام را میخواستند. پس مرقس در نوشتۀ خود سرعتی عجیب را قرار میدهد. ما تقریبا بیش از سی بار عبارت " بی درنگ " یا " فورا " را در این انجیل میبینیم. برای مرقس این سرعت به مراتب بیشتر میشود وقتی به فصل 8 آیۀ 27 میرسد، وقتی که عیسای مسیح به قیصریۀ فیلیپس وارد میشود. از اینجا مرقس به سرعت عیسای مسیح را به سمت جلجتا برده تا بتواند به خوانندۀ خود ماهیت خداوندی عیسای مسیح بعنوان پسر خدا را یکبار دیگر تاکید کند.
برای مرقس بسیار مهم بود که در این سرعت نوشتار خود جزییات زندگی عیسای مسیح را که فقط و فقط از شاهدان عینی ماجرای مسیح بر روی زمین آمده است را هرگز از قلم نیاندازد! مثلا او مینویسد که عیسای مسیح سر خود را بر " متکا " گذاشته بود( 4: 37- 38 ) مردم بر " سبزه ها " بنشینند( 6: 39 ) مسیح " از دل آهی " بکشد( 8: 12 )تمام این جزییات دقیق حرکتهای مسیح فقط و فقط از شهادت یک شاهد عینی ممکن بود به مرقس رسیده باشد، و آن کسی بهتر از پطرس نبود. یا قید کردن اینکه در شب آخر در باغ جتسیمانی جوانی ردای خود را بیاندازد و برهنه فرار کند( 10: 50 )( خیلی از کارشناسان میگویند این جوان خود مرقس بوده است. از آنجایی که فقط در این انجیل قید شده است)
برای مرقس کارهای عظیم مسیح بسیار مهم بود. او با بیان کارهای عظیم مسیح، به قوت خداوندی او اشاره و تاکید میکند. به همین دلیل ما تعلیم کمتری از سخنان مسیح در مرقس داریم، درعوض کارهایی که عیسای مسیح بعنوان " پسر خدا " و " خادم " برای مردم گناهکار انجام داده است. نه اینکه مرقس به تعالیم مسیح تاکید نکند، بلکه برای مرقس مهم بود تا او برای خوانندۀ خود آن عیسای مسیح را معرفی کند که نه در حرف بلکه در عمل خداوندی و قدرت خود را ثابت کرده است.
برای مرقس مهم بود تا خوانندۀ خود این حقیقت را از مسیح " پسر خدا " درک کند که او تعمید گرفت( فصل اول )  تا مصلوب شود.( فصل پانزدهم)
برای مرقس که عاشق بیان حوداث مانند یک ساندویچ بود! این شیوۀ نوشتار هرگز در طول انجیل او ترک نمیشود:
 در مرقس 3 ایات 20 تا 21 مردم اسرائیل او را رد میکنند. در مرقس 3 آیات 31 تا 35 خانوادۀ مسیح او را رد میکنند و در این میان مرقس 3 ایات 22 تا 30 او به عنوان کسی که دیو دارد رد شده و متهم میشود.
در مرقس 7 ایات 1 تا 30 از عدم باور و بی ایمانی مردم اسرائیل در دیدن حقیقت الهی میخوانیم در مرقس 8 ایات  1 تا 20 از عدم باور و بی ایمانی شاگردان خود عیسای مسیح در دیدن قوت الهی مسیح. و در این میان مرقس 7 ایات 31 تا 37 عیسای مسیح کور و لالی را شفا میدهد تا شاید آنهایی که کور هستند حقیقت را ببینند و آنهایی که کر هستند حقیقت را بشنوند.
در مرقس 11 ایات 12 تا 14 از لعنت کردن درخت انجیل میخوانیم در 11 آیات 19 تا 26 خشک شدن درخت و در بین این دو واقعه، مرقس 11 ایات 15 تا 18 عیسای مسیح وارد معبد شده و بازاریان را با شلاق بیرون میکند، گویی اسرائیل از بارآوری میوۀ روحانی عقیم شده است.
در مرقس 14 ایات 1 تا 2 نقشۀ خیانت و کشتن مسیح را میریزند. در آیات 14 ایات 10 تا 11 یهودای اسخریوطی خود را به قاتلان میفروشد اما در آیات 3 تا 9 ناگهان زن روسپی مسیح را تقدیس میکند.
نهایتا مرقس به پایان نوشتۀ خود میرسد. پایانی تماما غافلگیرکننده، تماما غیرمنتظره، بسیار حقیقی و زنده و ملموس. این پایان بیشتر از هر چیز دیگری انجیل مرقس را انجیلی درست و صادق به وقایع قید شده خود قلمداد میکند. یعنی درست وقتی که عیسای مسیح از مرگ قیام میکند. شاگردان با قبر خالی عیسای مسیح روبرو میشوند و مرقس با صداقتی بینظیر و عجیب چنین انجیل خود را پایان میدهد: " پس بزودی بیرون شده از قبر گریختند زیرا لرزه و حیرت ایشان را فروگرفته بود و به کسی هیچ نگفتند زیرا میترسیدند." ( مرقس 16: 8 )
مرقس انجیل خود را چنین پایان نداد که شاگردان بترسند و چیزی از انجیل عیسای مسیح، پسر خدا، با کسی سخن نگویند. بلکه درس عبرتی به آنان داد که اگر عیسای مسیح، پسر خدا بود که بود و او با اعمال عجیب وشگفت این را ثابت نمود. خدای پدر این را با قوت خود تایید نمود. او که قبر نتوانست او را در خود نگه دارد، او که حقیقتا پسر خدای زنده و حقیقی بود، پس باید ترس و لرز را کنار گذاشت و با همه کس و همه جا انجیل عیسای مسیح، پسر خدا را بشارت داد، یعنی دقیقا همان کاری که یوحنا ملقب به مرقس، نویسندۀ انجیل مرقس در طول زندگی خود چنین کرد.
انجیل لوقا:
انجیل لوقا یک انجیل نوشته شده توسط یک شخص بیگانه و غیر اسرائیلی است. بیش از هر انجیل دیگری انجیل لوقا به دلیل ارتباط زندۀ آن با نامۀ اعمال رسولان که گویای یک نویسندۀ واحد یعنی خود لوقا را میدهد، تاریخ معینی از نوشتار آن داریم. وقتی لوقا در ادامۀ نوشتار خود در انجیل لوقا، نامۀ اعمال رسولان را بعنوان بخش دوم نوشتار خود به یک شخص معین و نام برده شده مینویسد، این نامه را با زندانی شدن پولس رسول در روم پایان میدهد. میدانیم که پولس رسول به همراه پطرس رسول حوالی سال 63- 64  بعد از میلاد به فرمان نرون امپراطور روم شهید شدند. پس لوقا میبایست انجیل و نامۀ اعمال رسولان خود را قبل از این تاریخ نوشته شده باشد، زیرا نه از آزاد شدن موقتی  پولس رسول از زندان سخنی میگوید و نه از شهادت او و پطرس،  و حتی نه از ویرانی معبد اورشلیم در سال 70 بعد از میلاد. برای بسیاری از کارشناسان مسیحی، انجیل لوقا یک مدرک تاریخی در بارۀ شخص تاریخی بنام عیسای مسیح میباشد که لوقا حقیقت و شخصیت او را با مدارک و شواهد و اسناد زنده جمع آوری و تهیه نموده است. این انجیل با توجه به شخصیت لوقا و نحوۀ برخورد او بعنوان یک شخص علمی با وجودی روحانی بنام عیسای مسیح و وقایع زندگی او، باعث توجه و دقت بسیاری از افرادی که در شاخه های علمی و تحقیقی هستند شده است و چه بسا بسیاری قلب خود را به عیسای مسیح که لوقا آن را در انجیل خود معرفی نموده و در نامۀ اعمال رسولان نتایج ایمان آوردن به او و آغاز حیات کلیسا را از قلم او میخوانند داده اند.
سه بار نام لوقا در نوشتجات پولس رسول قید شده است. پولس او را پزشک محبوب خطاب میکند و اینگونه ما از شغل و حرفۀ لوقا آگاه میشویم( کولسیان 4: 14 ) در ضمن در آخرین نامۀ خود نام لوقا را در میان کسانی که در آخرین ساعات زندگی پولس با او مانده اند میبرد( دوم تیموتائوس 4: 11 ) و در فلیمون 24 پولس از لوقا بعنوان کسی که همکار اوست نام برده است.
 لوقا انجیل خود را مخاطب به شخصی میکند که نامی یونانی بر خود دارد: تیوفلیس؛ برای لوقا این شخص اهمیتی خاص داشت. زیرا نه تنها انجیل لوقا بلکه نامۀ اعمال رسولان را نیز به همین شخص در ادامۀ نوشتار خود در خصوص عیسای مسیح و این ایمان تازه نوشته شده است. ما از مقام و نفوذ این شخص خبر نداریم، اما لقبی که لوقا به او میدهد:"عالیجناب " مقامی بسیار رسمی برای شخصی در یک رکن و شاخۀ دولتی آن زمان بوده است. شخصی بسیار متمول و پرنفوذ. از این رو به دلیل اهمیت و مقام این شخص برای لوقا، او در همان ابتدا به او قید میکند که نوشتجات بسیاری در خصوص عیسای مسیح و تعالیم او در بین مردم پخش شده است، به احتمال زیاد، لوقا به نوشتۀ مرقس نیز در این مجموعه اشاره کرده است و همچنین نوشتجات دیگر. و دوست دارد خوانندۀ خود بداند که این نوشتجات متعدد پخش شده " بوسیلۀ شاهدان عینی اولیه " در میان مردم پخش شده است، اما لوقا به خوانندۀ خود تاکید کرده و به او این قول را میدهد که نوشتۀ او: " به نوبۀ خود به عنوان کسی که جریان کامل این وقایع را جزء به جزء مطالعه و بررسی کرده است، صلاح دیدم که این پیشامد را به ترتیب تاریخ وقوع برای تو بنویسم." تا که خوانندۀ او چکار کند؟ فقط بخواند و بداند؟ خیر بلکه تا " به حقیقت همۀ مطالبی که از آن اطلاع یافته ایی، پی ببری." ( لوقا 1: 1- 4 ) ایا لوقا پیشنهاد کرده است که این شخص" تیوفلیس " در این زمان در بارۀ عیسای مسیح، در بارۀ شخصیت او، در بارۀ کار او، در بارۀ انچه که بر او گذشت خبر دارد، اما لوقا قصد دارد تا نوشتۀ خود را با دقت جمع آوری کرده و در اختیار او قرار بدهد تا او بتواند حقایق را عمیقا دانسته و از آن آگاه شود؟ قطعا چنین است. و این به خودی خود از وجود یک مسیح تاریخی سخن گفته است. عیسای مسیح وجود تاریخی داشته است. مردم به آن شهادت داده و از او و در بارۀ او نوشته اند. تیوفلس در زمان نوشتن نامۀ لوقا به او، مطالب متعددی در خصوص عیسای مسیح خوانده بود، اما برای لوقا این اهمیت داشت که دوست خود را از حقایق موجود آگاه کند یا اسناد و مطالبی در اختیار او قرار بدهد که او قادر باشد با مقایسه و تطبیق دادن آنها به اصل حقیقت شخصیت مسیح، وقایع راجع به زندگی او و آنچه که در اسرائیل روی داد پی ببرد.
برای پدران کلیسای اولیه این مسجل بود که لوقا آنچه در بارۀ عیسای مسیح و تعالیم و سخنان و زندگی شاگردان او در انجیل خود قید کرده است نه تنها جمع آوری شواهد و اسناد زنده در این خصوص بوده، بلکه تحت تاثیر شهادتهای پولس رسول در خصوص تعالیم و حیات عیسای مسیح بر روی زمین بوده است. همانطور که پدران کلیسا انجیل مرقس را در راستای تاثیر مرقس از پطرس میدانند، انجیل لوقا را در راستای تاثیر پولس رسول بر لوقا میدانند. جزییات قید شده در انجیل لوقا بینظیر است!
حقایق قید شده در بارۀ عیسای مسیح در انجیل لوقا
برای لوقا به همان اندازه که برای متی مهم بود که نسل و شجره نامۀ عیسای مسیح را قید کند، شجره نامۀ عیسای مسیح اهمیتی خاص داشت. و همانطور که متی سعی میکند تا عیسای مسیح را به نسل ابراهیم متصل کند، لوقا سعی میکند تا عیسای مسیح را به نسل آدم متصل کند. چرا؟ زیرا برای متی مهم بود که خوانندۀ اسرائیلی خود بداند، نجات دهندۀ وعده داده شدۀ نسل داود، نجات دهندۀ اسرائیل متولد شده است. برای لوقا مهم بود تا خوانندۀ او بداند، نجات دهندۀ همۀ انسانهای دنیا، نه فقط اسرائیل، متولد شده است، از اینرو او نسل عیسای مسیح را تا به آدم به عقب میبرد تا او را به تمامی انسانهای روی زمین مرتبط سازد. چرا؟ زیرا او یک بیگانۀ غیر اسرائیلی بود، او دانسته بود که عیسای مسیح برای نجات ابتدا اسرائیل سپس برای تمام گمشدگان دنیا آمده است، از جمله خود لوقا.
بدلیل غیراسرائیلی بودن لوقا، و بدلیل اینکه خوانندۀ نامۀ او نیز یک غیر اسرائیلی است، در این انجیل بر خلاف سه انجیل نوشته شدۀ دیگر، میخوانیم که عیسای مسیح ایمان دو غیراسرائیلی را بر مردم اسرائیل برتری میداند. نعمان سریانی و پیرزنی در صور و صیدون( 4: 25- 27 ). از این رو لوقا مرز نژاد و قوم را شکسته و نجات عیسای مسیح را جهانی معرفی میکند. همۀ مردم دنیا.
برای لوقا افراد اهمیتی خاص داشتند. در این انجیل است که شما به کرات با افراد خاص و متفاوت با گذشته و باورهای متفاوت برمیخورید. زکریا و الیزابت پدر و مادر یحیی تعمید دهنده، مریم و مارتا دو خواهر با دو طرز تفکر متفاوت، زکی باجگیر، و بعدها در نامۀ اعمال ما با کرنیلیوس و پطرس و شائول طرسوسی از نزدیک آشنا میشویم.
برای لوقا آنهایی که از حیث اجتماعی به دور از نگاه مردم بودند بسیار اهمیت داشتند. شاید به این دلیل که رومیان به اسرائیلیان بعنوان افرادی دون شان نگاه میکردند، و یا فریسیان و مذهبیون به گناهکاران و مردم عادی چنین نظر میکردند؛ و لوقا قصد دارد اهمیت عیسای مسیح را به این افراد جامعه به تیوفلس نشان بدهد که چگونه او به همۀ این افراد محبت نمود. به زنی که اعمال نادرست داشت( 7: 36 ) توبه کردن زکی باجگیر( 19: 8 ) توبۀ مرد دزد بر بالای صلیب( 23: 39 ) سه مثال قید شده از عیسای مسیح در بارۀ پسر نادرست، دو بدهکار، مرد باجگیر و مرد فریسی در معبد. اشاره کردن به برخورد عیسای مسیح با سامریان و اهمیت و توجه کردن او به آنها، بعنوان اقوام و مردمی که از دید اسرائیلیان پست و منفور بودند با آوردن مثال سامری نیکو( فقط در این انجیل )
برای لوقا زنان اهمیت بسیار زیادی در خدمت زمینی مسیح داشتند. در این انجیل است که ما نام 13 زن را داریم که در انجیل های دیگر قید نشده است. او مثالهای عیسای مسیح که زنان در آن نقش دارند را ثبت کرده است. زنانی که با پول خود به خدمت زمینی مسیح کمک مالی میکردند.
برای لوقا کودکان اهمیت خاصی دارند. این لوقا است که تولد و چگونه نطفه بسته شدن یحیی و عیسای مسیح را با مادران آنها به ما میدهد. او واقعۀ زندگی عیسای مسیح وقتی دوازده ساله بود را به ما میدهد. سه بار کودکان در انجیل لوقا در ارتباط با مسیح اشاره شده اند: 7: 12 و 8: 42 و 9: 38
برای لوقا زندگی اجتماعی عیسای مسیح نقش بسیار مهمی در خدمت زمینی او داشت. به همین دلیل سه بار شرکت کردن و شام خوردن عیسای مسیح و شاگردان او را در منازل فریسیان داریم: 7: 36 و 11: 37 و 14: 1 . مهمان مریم و مرتا در بیت عنیا شدن. مهمان زکی باجگیر شدن. همراه دو مرد در راه عموآس شدن و با آنها شام خوردن.
برای لوقا بسیار اهمیت داشت تا در انجیل خود فقرا و ثروتمندان را از هم به صورت جدی متمایز کند. برای لوقا پول و اوضاع اقتصادی و تعالیم مسیح در این خصوص اهمیت خاصی داشت. برای همین در این انجیل است که ما مثل دو بدهکار را میخوانیم، مثل  ثروتمند نادان را میخوانیم، مثال دو سازندۀ ساختمان را میخوانیم، سکۀ گمشده، مرد ثروتمند و ایلعازر فقیر، پیرزن و دو سکه. در انجیل لوقا است که فریسیان دوستدار پول خوانده میشوند( 16: 14 ) و در این انجیل است که فقرا و تهیدستان شامل فیض و مرحمت عیسای خداوند قرار میگیرند. در این انجیل است که لوقا سخنان تهدید کنندۀ یحیای تعمید دهنده بر ضد سربازان را دارد که نباید پول بیشتری از مردم بگیرند. در این انجیل است که عیسای مسیح آن بخشی از اشعیاء را میخواند که: " زیرا که مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم." ( 4: 18 )
برای لوقا دعا کردن اهمیت خاصی داشت. به همین دلیل در این انجیل است که او تقریبا 9 بار از عیسای مسیح و به خلوت رفتن او برای دعا کردن و مضمون دعا کردن سخن گفته است.
برای لوقا که خود شاهد روز پنطیکاست نبود، اما از شاهدان زندۀ آن روز؛ شاگردان عیسای مسیح، پطرس رسول و دیگران، و چه بسا خود پولس رسول، از عظمت کار روح القدس آگاهی یافته بود. مهم بود تا از این وعدۀ عظیم مسیح و قوت تبدیل کننده در انجیل خود یاد برده و به کرات از نام روح القدس در انجیل خود یاد کند.
برای لوقا اهمیت دادن به برآورده شدن وعده های خدای اسرائیل بسیار حائز اهمیت است. فرشته به زکریا وعدۀ پسر میدهد، زکریا باور نمیکند، او از سخن گفتن باز میایستد، یحیی متولد میشود و زکریا مجددا قادر به سخن گفتن میشود. شمعون پیر در انتظار دیدن نجات دهنده تمام عمر خود را سپری کرده است، همینطور حنا، بیوه زنی که در معبد بسر میبرد. هم شمعون و هم حنا وعدۀ خدا در خصوص آمدن نجات دهنده را میبینند، هر دو خدا را برای وفاداری او سپاس میگویند. به چوپانان وعدۀ متولد شدن نجات دهنده در شهر داود داده میشود. آنها ستاره را دنبال میکنند. طفل را پیدا میکنند. خدا را برای انجام وعده هایش ستایش میکنند.
برای لوقا چهارچوب ثبت وقایع بسیار مهم بود. او یک پزشک بود. تحصیل کرده و دست به قلم. برای او کتب و مدارک اهمیتی خاص داشتند. در این انجیل است که بارها و بارها میخوانیم عیسای مسیح به کتاب مقدس برای خواندن در معبد، برای قانع کردن دو ایماندار در راه عمو آس و شاگردانش در خصوص اینکه او باید بدنیا میامد، به دست رهبران و بیگانگان تسلیم میشد، بر صلیب میمرد اما روز سوم از قبر برمیخواست اشاره و تاکید میکند. در واقع او شنوندگان خود را با دلیل و منطق کلام به حقیقت خود قانع میکند، یعنی همان کاری که خود لوقا در نشان دادن حقیقت مسیح به تیوفلس خوانندۀ نامۀ او میکرد.
در ضمن تناسب و هماهنگی ثبت بعضی از وقایع به قلم لوقا بسیار با خردمندی و درایت ظریف انجام شده است. به عنوان مثال: در زمان تولد مسیح شمعون پیر و حنا در انتظار رستگاری اسرائیل هستند.( 2: 25 و 38 )  در زمان مرگ عیسای مسیح یوسف رامه ایی در انتظار آمدن پادشاهی خداوند است.( 23: 50- 51 ) در زمان تولد عیسای مسیح، شبانان( که از دید مردم افرادی عادی و عقب افتاده بودند) خداوند را ستایش میکنند( 2: 20 ) در زمان مرگ مسیح، در زیر صلیب مسیح، مرد یوزباشی( مرد ناپاک و کافر از دید مردم اسرائیل ) خدا را ستایش میکند.( 23: 47 ) در زمان تولد مسیح، او در قنداقی پیچیده شده و بر آخوری که مانند تخته سنگی برای خوردن غذای حیوانات بوده است گذاشته شده بود.( 2: 7 ) در زمان مرگ مسیح، او در کفن پیچیده شده و بر روی تخته سنگی قرار داده شده بود.( 23: 35 ) لوقا انجیل خود را چنین آغاز میکند :" تا به حقیقت همۀ مطالبی که از آن اطلاع یافته ایی، پی ببری." ( لوقا 1: 1- 4 ) در آخر لوقا این سخن عیسای مسیح را قید میکند که اوبا دلیل مدرک و اسناد زندۀ کتابمقدس خداوندی و صداقت خودش را به شاکردان نشان داده و وعدۀ آمدن و دادن روح القدس را به آنها قید میکند تا اینکه آنها در قوتی از جانب خدای زنده از بالا در زیستن در حقیقت ماهیت و پیام انجیل او بسر برده و زندگی کنند.( لوقا 24: 44- 49 )
برای لوقا این اهمیت بسیار داشت که انجیل خود را با پیروزی عیسای مسیح و آنچه که برای آن فرستاده شده بود تا بر روی زمین برای همۀ انسانهای دنیا انجام دهد، به پایان برساند. لوقا پیروزمندانه مسیح را در برابر چشمان شاگردان خود به آسمان به دست راست حضرت اعلی بالا میبرد. او در حالی به آسمان بالا برده میشود که شاگردان خودش را برکت میدهد. و آنها با شادی عظیم، پرستش کنان با حمد و خوشی عظیم به سوی اورشلیم میایند. در واقع آنها به فرمان مسیح گوش میکنند، زیرا عیسای مسیح از آنها خواسته بود که تا آمدن وعدۀ روح القدس در اورشلیم بمانند و شاگردان اطاعت میکنند و در اورشلیم میمانند و هر روز در هیکل مانده خدا را سپاس و حمد میگفتند.( لوقا 24: 50 – 53 )
 و لوقا با عبارت " آمین " انجیل خود را به پایان میبرد. به این امید که خوانندۀ غیر اسرائیلی و بیگانۀ او تاثیر و قدرت خدای زنده را نه تنها در مسیح و شاگردانش در این اسناد نوشته شده درک کند، بلکه تغییر یافتن خود لوقای پزشک غیر اسرائیلی و بیگانه را در ایمان آوردن او به عیسای مسیح. آیا امید لوقا این بود که " عالیجناب تئوفلس " نیز با خواندن این اسناد واقعی و هدایت روح القدس به مسیح خداوند نجات دهندۀ عالم چون خود او ایمان بیاورد؟ صدرصد و بدون هیچ شک و تردید!
 انجیل یوحنا:
همۀ کارشناسان موافق هستند که این انجیل از آخرین نوشته های سه انجیل دیگر است. مکان نوشتار آن قطعا روشن نیست، گروهی آن را شهر افسس( جایی که یوحنا مدتی شبانی کلیسای آن شهر را به عهده داشت) و گروهی آن را شهری در فلسطین میدانند. زمان آن تا حدودی برای بسیاری نه تنها بر طبق آنچه در این انجیل از زمان تاریخی آمده است بلکه توسط شاهدان بسیاری از جمله شاگردان خود یوحنای رسول، مانند پلی کارپ( 110- 160 ) و شاگرد پلی کارپ، ایرانوس( 130- 202 ) حوالی سالهای 90 میلاد قلمداد شده است . چندین سندیت بر این تاریخ نوشتار دلالت منطقی دارند: او به نحوۀ شهادت پطرس در آخر انجیل خود اشاره میکند و میدانیم که پطرس حوالی سالهای 64 میلادی به همراه پولس رسول به شهادت میرسد. یوحنا از ویرانی معبد اورشلیم سخن میگوید که بعد از 70 میلاد روی داد.یوحنا همچنین از دریاچۀ جلیل با نام دریای طبریه یاد میکند( 6: 1 و 21: 1 ) و این نامی بود که در اواخر قرن اول به دریاچۀ جلیل نسبت داده بودند. در ضمن با توجه به مُردن امپراطور روم نرون و به روی قدرت آمدن دومیتیان، او که خودش را خدا و خداوند روم و دنیا لقب داده بود، برای یوحنای رسول گویی این بسیار مهم بود تا خوانندۀ عصر جدید او و نسل تازۀ مسیحی با خدا و خداوند حقیقی و واقعی و زنده از زبان گویا و زنده و شاهد او به خوبی آشنا شود. برای یوحنا که به احتمال بسیار قوی و زنده، انجیل به قلم مرقس و متی و لوقا را خوانده بود و از مسیر نوشتار آنها آگاهی کامل داشت، مهم بود تا بر این شخصیت ازلی و ماهیت عیسای مسیح از همان ابتدای انجیل خود آغاز کند( کاری که مرقس کرد اما مرقس برای خوانندۀ خود بر اعمال و کارهای شگفت مسیح تاکید کرد).
همانطور که در بالا نوشتم، اگر یکی از دلایل صادق و درست بودن نوشته های متفرق آن زمان نوشته شدن توسط یکی از شاگردان عیسای مسیح و یا شاگردانِ شاگردان عیسای مسیح بوده است، انجیل یوحنا و رسالۀ اول یوحنا به خوبی و درستی این را تایید کرده است که توسط شاگرد عیسای مسیح نوشته شده است: یوحنا 15: 27 و اول یوحنا 1: 1- 4
انجیل یوحنا به طرز شگفت انگیزی با سه انجیل دیگر متی و مرقس و لوقا فرق فاحشی در شیوه و مسیر نوشتار دارد. هر چند با هم خواهیم دید که پیام مرکزی آن چیزی جز آنچه دیگر نویسندگان انجیل قید کرده اند نیست، اما آنچه یوحنا در این نوشتۀ خود برای خوانندگان خود ثبت کرده است، تا به همین امروز پس از دو هزار سال، جنجال و غوغای عظیمی را برپا کرده است. در این انجیل است که بیش از هر انجیل دیگر خداوندی عیسای مسیح و قوت الهی و ازلی او از همان ابتدا اغاز شده، بسط داده شده، گسترش داده شده، و به اوج خود رسیده و گویی تا به ازلیت ادامه پیدا کرده است.
این انجیل به دو قسمت کلی تبدیل میشود: بخش 1- 11 که در آن عیسای مسیح با نشان دادن هفت نشانه قوت و قدرت خود را بر هستی و زمان و مکان نشان میدهد و بخش 12 تا 21 که عیسای مسیح به تعلیم دادن شاگردان خودش پرداخته، آمادۀ مرگ خود بر صلیب شده، وعدۀ فرستاده شدن روح القدس بعنوان شخص سوم تثلیث را داده و مستقیم به سوی صلیب خود راسخ قدم برمیدارد. زیرا او میداند که آن برۀ قربانی فصح میباشد و میداند که باید ارادۀ پدر را برآورد. پس نه رهبران یهود و نه پیلاطس و نه سربازان بودند که او را مصلوب کردند بلکه خواستۀ پدر برای رستگاری و دادن حیات ازلی به دنیا بود، کفارۀ گناهان بشر بود که عیسای مسیح را مصلوب کردند( 18: 11)و نهایت قیام پیروزمند او از مرگ. جایی که قبر و دیوارهای تاریک آن قادر به نگه داشتن خداوند حیات در خود نبودند.
حقایق قید شده  در بارۀ عیسای مسیح در انجیل یوحنا
بر خلاف انجیل متی که شجره نامۀ عیسای مسیح را به ابراهیم متصل میکند تا اسرائیل بداند مسیحای نصل داود پادشاه، پادشاه جاودانی اسرائیل مولود شده است. و یا بر خلاف لوقا که شجره نامۀ عیسای مسیح را به آدم متصل میکند تا به دنیا بگوید، نجات دهندۀ عالم بدنیا آمده است، یوحنای رسول، شجرۀ نامۀ عیسای مسیح را از نقطه ایی آغاز میکند که آغازی ندارد! او در همان آیۀ اول عیسای مسیح را با خدای زنده و سازندۀ هستی یکی میداند. میگوید خلقت از او و برای او آفریده شد و او تمام هستی و دلیل آفرینش بود. " در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. همان در ابتدا خدا بود." ( یوحنا 1: 1- 2 ) یوحنای رسول عین همین حقیقت را که نه از خود بلکه از دهان خود عیسای مسیح در این مدت سه سال با او بودن شنیده بود، یکبار دیگر از دهان خود عیسای مسیح در رسالۀ مکاشفۀ عیسای مسیح به او بیان کرده است. در آن رساله این خود عیسای مسیح است که خود را چنین معرفی میکند:" من هستم الف و یا؛ اول و آخر میگوید آن خداوند خدا که هست و بود و میاید قادر علی اطلاق."( مکاشفه 1: 8 ) (این حقیقت ماهیت و شخصیت عیسای مسیح نه تنها در آن زمان برای خود اسرائیل و روسای مذهبی عصر خود موجبات دردسر فراوان و تشدد و شکنجه و آزار و مرگ را برای خود عیسای مسیح به همراه آورد، همین امروز برای پیروان حقیقی مسیح وقتی از خداوند و نجات دهندۀ خود، عیسای مسیح بعنوان خداوند و نجات دهنده یاد میکنند، بوده است. برای محمد بانی دین اسلام به همان اندازه این حقیقت پس از 600 سال غیرقابل هضم بوده است که برای روشنفکران و ادیان کشف شدۀ عصر حاضر مانند فرقۀ مورمون ها. اما نه اسلام و نه مورمون ها و دیگر مخالفان با خداوندی مسیح این را درک نکرده اند که این شاگردان مسیح نبودند که مقام الوهیت به مسیح دادند( آنچه قرآن تعلیم میدهد) بلکه این خود مسیح بود که خود را با خدا یکی میدانست: " من و پدر یک هستیم." ( یوحنا 10: 30 ). دلیل موثق دیگر این است که در دادگاه سنهدرین اگر عیسای مسیح اعتراف به خداوندی خود نمیکرد  و اینکه بر دست راست حضرت اعلی نشسته و با قدرت خواهد آمد( متی 26: 64 )؛ به احتمال زیاد با خوردن چند ضربه شلاق به دلیل به هم زدن نظم شهر آزاد میشد، اما این ادعای الوهیت و خدایی او از زبان خود او بود که او را به صلیب کشاند.)
چرا یوحنا انجیل خود را نوشت به وضوح از زبان خود او در یوحنا 20: 30- 31 آمده است: " لیکن اینقدر نوشته شد تا ایمان آورید که عیسی مسیح پسر خدا است و تا ایمان آورده به اسم او حیات یابید."یوحنا با قلم پرتوان و شیوای خود در طول تمام نوشتۀ خود سعی میکند تا این ادعای خود در خصوص خداوندی و الوهیت عیسای مسیح را با نشانه ها، سخنان و اعجازی غریب برای خوانندۀ خود ثابت کند تا آنها نیز به خداوندی مسیح ایمان آورده و حیات ازلی را دریافت کنند.
 به همین دلیل او با برداشت اینکه مردم از امثال عیسای مسیح در انجیل متی خوانده اند، مردم از اعمال شگفت انگیز او در انجیل مرقس میدانند و در انجیل لوقا، خدمت و اهمیت عیسای مسیح به مردم دنیا از هر رنگ و هر نژادی را نیز خوانده اند، پس یوحنا تمام قوت خود را در این آخرین روزهای زندگی خود جمع کرده و با دانشی بسیار غریب و عظیم از آیین و شریعت و اصول کاهنی و تقدس و پاکی در آیین یهود، خداوندی و ازلی بودن عیسای مسیح را برای خوانندۀ خود در سراسر دنیا ترسیم میکند.
برای یوحنا که خرابی معبد اورشلیم را در سال 70 بعد از میلاد دیده بود، او که از زبان خود عیسای مسیح این پیشگویی را شنیده بود، هیچ شک و تردیدی سر سوزن باقی نمانده بود که استاد و نجات دهندۀ او، که روزی در بین آنها قدم زده بود؛ آنها او را لمس کرده بودند، صدایش را شنیده بودند، با آنها خورده و نوشیده بود، خداوند و نجات دهندۀ عالم بود. او ورای مکان و زمان بوده است. برای همین یوحنا سعی میکند تا گفتگوی عیسای مسیح با زن سامری را در مورد پرستشگاه حقیقی بیاد بیاورد. برای یوحنا که خرابی معبد اورشلیم را دیده بود دیگر نه معبد فیزیکی اورشلیم و نه کوه سینا مکان پرستش بود، بلکه خود عیسای مسیح. او خداوند و معبدی زنده و متحرک بود که مردم میتوانستند آزادانه در او وارد شده، ساکن شوند و خدای نادیده را در او پرستش کنند( یوحنا 1: 18 )
برای یوحنا بسیار مهم بود تا نامها و اصطلاحات سنت و شریعت و قوانین یهود را در نوشتۀ خود قید نماید، اما همۀ آنها را دیگر نه بعدی زمینی و فیزیکی بلکه بعدی آسمانی و الهی بدهد. مثلا در همان فصل اول ایۀ 14 یوحنا میگوید: " و کلمه جسم گردید و در میان ما ساکن شد پر از فیض و راستی و جلال او را دیدیم جلالی شایستۀ پسر یگانۀ پدر." وقتی یوحنا این را مینویسد، شاید خوانندۀ یونانی و رومی خود نداند از چه میگوید اما خوانندۀ عبری و آرامی خود میداند که از چه سخن میگوید. این عبارت ساکن شدن همان خیمه زدن است. یعنی همان خیمۀ عبادت که خدا در بالای کوه سینا به موسی گفت بسازد تا او در آن حضور یابد. موسی خیمه را ساخت و در پایان نوشتۀ خروج میخوانیم که حضور پر از جلال خدا آن را پر ساخت. یوحنا میگوید، آن خیمه، عیسای مسیح خداوند بود. او در بین ما ظاهر شد. جسم گرفت. او پر از فیض و راستی و جلال بود و ما با او ساکن شدیم و او در میان ما ساکن شد. یوحنا در واقع میگوید  بر خلاف خیمۀ موسی که فقط موسی یا کاهنان میتوانستند داخل آن شوند؛ مشارکت با عیسای مسیح روزانه میسر بود، زیرا او با ما سکنی یافت و ما او را لمس کردیم و ما در او آن جلال و عظمت و فیض خدا را دیدیم و چشیدیم؛ پس همین امروز برای شما نیز مهیا و میسر است تا شما نیز با او ساکن شوید و او در میان شما ساکن شود.
در این انجیل همانند انجیل متی که مسیح بودن عیسای ناصری بارها مورد تاکید متی برای خوانندگان خود قرار میگیرد، برای یوحنا نیز الوهیت عیسای مسیح مورد تاکید مرکزی و هسته ایی قرار میگیرد. در پایین خواهیم دید که عیسای مسیح آن را با نشان دادن هفت نشانه علنا ثابت میکند و یوحنا بارها به این نام یهوه " هستم " در بارۀ خود عیسای مسیح اشاره میکند. جایی که عیسای مسیح خود را آن " هستم " خطاب میکند: ( 8: 12 و 9: 5 ) ( 10: 7و 9 ) ( 10: 11 و 14 ) ( 11: 25 ) ( 14: 6 ) ( 15: 1 ) ( 6: 20 ) ( 8: 24 و 28 و 58 ) ( 18: 5 )
همانطور که برای سنت یهود آب و خون و شراب اهمیتی روحانی و اقتصادی داشت، یوحنا نیز در انجیل خود مکررا بر این سه مطلب اشاره دارد. در این انجیل است که شما بیش از 24 بار با واژۀ آب روبرو میشوید و هر بار شما این عبارت را میخوانید یا با مستیقما به خود عیسای مسیح بعنوان چشمۀ ازلی و آبی که اگر بخورید هرگز تشنه نخواهید شد، اشاره شده است. یا به تقدس و پاکی که مستقیما به عیسای مسیح ربط دارد. او رو به شاگردان خود کرده و میگوید، خون او نوشیدنی و بدن او خوردنی است. برای شاگردان یهودی زادۀ مسیح این چیزی جز کفر نمیتوانست باشد! به همین دلیلی بسیاری بدلیل عدم درک درست از این سخنان مسیح او را ترک میکنند. اما آنچه عیسای مسیح خود را در بارۀ خون و بدن خود مرتبط میسازد همان نان و شرابی بود که در عید فصح اسرائیل استفاده میکرد: مسیح خود شام فصح است.
برای یوحنا لازم بود تا خوانندۀ او بداند عیسای مسیح همان صخرۀ جوشان آبی بود که خداوند در صحرا به موسی و قوم اسرائیل داد تا آنها را درتشنگی راه سیراب سازد.
برای یوحنا این مهم بود که نیقودیموس، مردی فقیه، دانای شریعت موسی، حکیم را در مقایسه با زنی سامری قرار بدهد که هرگز از آن فیض عظیمی که از شریعت و انبیاء اسرائیل باید عایدش میشد، خبری نداشت، هیچ نمیدانست. در گناه بسر میبرد. اما به آسانی و سادگی بر خلاف نیقودیموس که به دلیل برهان و دلیل بود قلب خودش را به عیسای مسیح میسپارد و نه تنها خودش ایمان میاورد، بلکه مانند یک مبشر به شهر خودش رفته و مردم بسیار را برای آشنایی با عیسای مسیح میاورد و بخاطر این زن، در شهر سامره، شهرو مردمی که از دید نیقودیموس و افرادی مانند او ناپاک و کافر بودند، بسیاری به مسیح ایمان میاورند.( 4: 39- 40 )
برای یوحنا این اهمیت داشت تا برای ادعای خداوندی و الوهیت مسیح به خوانندۀ خود علائم و نشانه هایی بدهد. و یوحنا در این رابطه هفت نشانه میدهد:
نشانۀ اول: مبدل کردن آب به شراب در عروسی قانای جلیل. ( 2: 1- 12 ) بعنوان کسی که قادر است از آب بی رنگ و بی بو، شرابی با طعم و معنا و سرمستی بسازد. موسی آب رود نیل را خونین ساخت، عیسای مسیح آب را به شراب مبدل ساخت.
نشانۀ دوم: شفا دادن فرزند یک سرهنگ رومی نه با حضور خود بلکه  با فرمان خود.( 4: 43- 54 ) بعنوان کسی که حتی لازم نبود بالای سر بیمار باشد بلکه حرف و فرمانش در همان ساعتی که میگوید عمل میکند. مانند اینکه در آفرینش میخوانیم: " و خدا گفت روشنایی بشود و روشنایی شد." ( پیدایش 1: 3 )
نشانۀ سوم: شفا دادن مردی در کنار استخر بیت صیدا.( 5: 1- 16 ) دیگران با آب استخری که توسط فرشتگان متلاطم میشد شفا می یافتند، اما این مرد با کلام عیسای مسیح شفا پیدا میکند. کلامی ورای قدرت فرشتگان.
نشانۀ چهارم: خوراک دادن به بیش از پنجهزار نفر.( 6: 1- 15 ) خدا به موسی در بیابان برای گرسنگی قوم اسرائیل نان منا را داد تا آنها خورده و سیر شوند. برای عیسای مسیح که پسر خدای نادیده بود، نیازی نبود تا معجزه ایی کند و نان از آسمان برای این پنجهزار نفر ریخته شود برای او کافی بود تا فرمان بدهد تا پنج نان و دو ماهی همۀ آنها را سیر کند و بیشتر نیز بیاورند!
نشانۀ پنجم: قدم زدن بر روی آب.( 6: 16- 21 ) بلافاصله پس از سیر کردن پنجهزار نفر و قدرت و قوت داشتن در برکت دادن نان، عیسای مسیح قوت و قدرت خود را بر آبها نیز نشان میدهد. موسی و قوم او از میان دریای سرخ آنگاه که به قوت یهوه از میان شکافته شد عبور کردند، برای عیسای مسیح که خداوند بود، نیازی به شکافته شدن دریای جلیل نبود تا بر خشکی راه رود، او ورای فضا و زمان و جسم و فیزیک بود، او بر هستی تسلط داشت، زیرا او بود که آبها و دریا و خشکی را خلق کرده بود.
نشانۀ ششم: شفا دادن مرد کور و تعلیم شبان نیکو.( 9: 1 و 10: 21 ) عیسای مسیح قوت خود را ورای تصور و باور آدمی در خصوص یک کورمادرزاد که شفا دادن او غیرممکن بود به مردم نشان میدهد. برای عیسای مسیح که همان خداوند قادر مطلق است، محدودیتی وجود نداشت نه زمان که روز سبت باشد و ماده که نقصان جسمانی باشد. او با شفا دادن کور مادرزاد به رهبران و فریسیان این را تعلیم میدهد که شفا دادن چنین کوری برای خداوند آسان تر از نرم کردن و باز کردن چشمان کور و نابینای شما به قدرت و قوت الهی خدا( 9: 41 ) سپس از این معجزه عیسای مسیح به یکی از تعالیم و سخنان بسیار ارزشمند خود میرسد. در این تعلیم او خود را نه یک شبان، یا یک در و یک راه بلکه خود را تنها شبان، تنها در و تنها راه برای حیات ازلی و زیستن جاودانی و صلح جاودانی معرفی میکند و با این تعلیم دیگر راهها و دیگر تصورات و دیگر باورها را منسوخ میسازد.
نشانۀ هفتم: زنده کردن ایلعازر.( 11: 1- 54 ) برای یوحنا این بسیار اهمیت داشت تا یکی دیگر از رویدادهای زندگی عیسای مسیح را برای خوانندۀ خود ثبت کند. رویدادی که در آن عیسای مسیح، پسر خدا، قوت و قدرت خود را بر یکی از مخوف ترین، تاریک ترین و ترسناک ترین پدیدۀ هستی نشان داده و ثابت کند یعنی مرگ. نه تنها دین و شریعت یهود بلکه تقریبا اکثریت باورهای مذهبی دیروز و حتی امروز این را به تحقیق و یقین میدانند که تنها خداوند قادر است که زندگی و حیات ببخشد. برای خدایی که قادر مطلق است مرگ هرگز پایان نیست زیرا خود او اعتراف کرده میکند که: " کلیدهای موت و عالم اموات نزد من است." ( مکاشفه 1: 18 )برای یوحنا این بسیار اهمیت داشت تا عیسای مسیح، پسر خدای زنده و نادیده را نه تنها در حرف و ایمان حیات و زندگی و هستی بداند، بلکه در عمل نشان بدهد که او حقیقتا زندگی و حیات است و مرگ را نابود ساخته و مرده را به زندگی و حیات برخواهد خیزاند.
یکی دیگر از نشانه های زندۀ انجیل یوحنا و تاکید بیشمار او بر دو عبارت " دانستن " و " ایمان آوردن " است. خود عیسای مسیح در یوحنا 17: 3 میگوید : " و حیات جاودانی این است که ترا خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسند." این شناختن و دانستن بیش از 90 بار در این انجیل توسط یوحنا تاکید شده است. زیرا برای یوحنا مهم بود که خوانندۀ او مسیح را نه فقط با حرف و تعریف بلکه از نزدیک بعنوان یک تجربۀ عینی و زنده و عملی بشناسند.
یوحنا همچنین از زبان تومای شکاک عبارت و اعترافی را برای ما ثبت میکند که در آن زمان برای ایمانداران و پیروان مسیح بدون هیچ شک و تردید مرگ به نحوی فجیع به همراه داشت. برای روم مهم بود که آنها امپراطور زمان خود را خداوند و خدا بدانند. اما تومای شکاک پس از یقین یافتن از قیام مسیح از مرگ او را خداوند و خدای خود میخواند( 20: 28 )
برای یوحنا مهم بود که در آخرین خطوط خود در خصوص انجیل  زندگی عیسای مسیح اشاره ایی عمیق و تکان دهنده به حزقیال باب 34 در بارۀ وظیفۀ شبان و گوسفندان بیاندازد. در گفتگوی بین عیسای مسیح و پطرس، او از پطرس، بعنوان شبان کلیسای تازۀ بنا شده که میرفت تا پس از صعود عیسای مسیح به اسمان شکل بگیرد، از شبانان کلیسا، این را بخواهد تا حزقیال 34 را به یاد داشته باشند. جایی که شبانان اسرائیل هرگز گوسفندان خود را غذا ندادند، محبت نکردند و از آنها مراقبت نکردند. بر آنهاست که به نمونۀ شبان اعظم آنها، عیسای مسیح، کسی که آنقدر گوسفندان خویش را محبت نمود که حتی جان خود را برای آنها فدا کرد، دنبال کنند. و این را هرگز پطرس تا آخرین روزهای زندگی خود فراموش نکرد( اول پطرس 5: 1- 4).
تنها در این انجیل است که شما نمایی کامل و ترسیم شده از خدای تثلیث پیدا میکنید. وعدۀ دادن و آمدن روح القدس از جانب عیسای مسیح، همان روح راستی خطاب میشود( یوحنا 14 ) برای یوحنای رسول که با تمام وجود خود و چشمان خود نزول روح القدس را در روز پنطیکاست تجربه کرده بود، این یکی دیگر از نشانه های نه تنها فیض و عظمت خدای پدر، بلکه تاییدی بر خداوندی عیسای مسیح بود.



  






.